معنی منشا چیزی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

منشا

منشا. [م َ] (ع اِ) منشاء:
چرا پس چون هوا کو را به قهر از سوی آب آرد
به ساعت باز بگریزد به سوی مولد و منشا.
ناصرخسرو.
به هیچ نوع گناهی دگر نمی دانم
مرا جز اینکه از این شهر مولد و منشاست.
مسعودسعد.
پرده ٔ فقرم مشیمه دست لطفم قابله
خاک شروان مولد و دارالأدب منشای من.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 323).
مرا کنف کفن است الغیاث از این موطن
مرا مقر سقر است الأمان از این منشا.
خاقانی.
گرنه زین مولد و منشاست ولی سعدی گفت
نتوان مُرد به سختی که من اینجا زادم.
ابن یمین (دیوان چ باستانی راد ص 129).
رجوع به منشاء شود.


چیزی

چیزی. (اِخ) رجوع به طایفه ملکشاهی شود.

چیزی. (اِ) (مرکب از چیز + ی) شی ٔ. || کمی. قدری. مقداری. و چون با عدد بکار رود مترادف با عدد مجهول «اند» افتد؛ یعنی مبلغ یا مقدار یا مقداری بیشتر: کوه قارن ناحیتی است که مر او را ده هزار و چیزی ده است. (حدود العالم). گفت دهاقین را سخنان حکمت باشد ما را از آن چیزی بگوی. (تاریخ سیستان).
- چیزی شدن، عنوانی یافتن. موجودیت یافتن. اهمیت و اعتبار گرفتن:
هیچکس از پیش خود چیزی نشد
هیچ آهن خنجر تیزی نشد
هیچ حلوائی نشد استادکار
تا که شاگرد شکرریزی نشد.
؟

فرهنگ فارسی هوشیار

منشا

زاد گاه پرورشگاه گواشگاه ‎ زاده، نوشته، نامه (اسم) محل پیدایش محل صدور، جای نشو و نما، اصل مبدا: } بادت همه روزه خوشتر از عید کاین منشا شادی جهانست. ‎{ (وحشی. چا. امیر کبیر. 178)

فارسی به انگلیسی

منشا

Birthplace, Fount, Fountain, Germ, Mother, Origin, Parent, Root, Source


منشا گرفتن‌

Issue

فارسی به عربی

منشا

اصل، نسل

فرهنگ عمید

منشا

جای پیدا شدن، محل پیدایش،
محل نمو و پرورش،

کلمات بیگانه به فارسی

منشا

سرآغاز

مترادف و متضاد زبان فارسی

منشا

اصل، سرچشمه، مبداء، محل پیدایش، منبع، سبب، باعث، موجب، جای نشوونما

فرهنگ فارسی آزاد

منشا

مَنشَأ، محل پیدایش، محل ظهور و نشو، اصل، مبداء (جمع: مَناشِی)،

فارسی به ایتالیایی

منشا

provenienza

فارسی به آلمانی

منشا

Abkunft (f), Anfang (m), Entstehung (f), Ursprung (m)


از منشا

Aus, Bei, Des von, Über, Von

معادل ابجد

منشا چیزی

421

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری